۱۳۹۲ مرداد ۱۳, یکشنبه

شیرکو بیکس شاعر نامدار کرد درگذشت


نامە ای به خدا

پس از مرگ حلبچه
شكایت‌نامه‌ای بلند به خدا نوشتم
قبل از هر كسی
پیش درختی خواندمش
درخت گریست!

در كنار او پرنده‌ای پستچی
گفت:
اما چه كسی نامه‌ات را می‌رساند؟
روی من حساب نكن
من به عرش خدا نمی‌رسم!
شباهنگام
فرشته‌ی سیه‌پوشِ شعرم
گفت: غم مخور
من می‌برمش تا كهكشان
اما قول نمی‌دهم
او تحویلش بگیرد
تو خود می‌دانی
كه خداوند بزرگ را
چه كس می‌بیند؟
گفتم: سپاسگزارم … پرواز كن!
فرشته‌ی الهام
شكایت‌نامه را با خود برد و پرید…
فردا كه بازگشت
مسئول درجه چهارِ دفترِ خدا
«عبید» نامی
زیر همان شكایت‌نامه
با زبان عربی نوشته بود:
اَبله!
به عربی ترجمه‌اش كن
اینجا كسی كُردی نمی‌فهمد و
به خدایش نمی‌رسانیم!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر